نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - روستای عدل آباد آرادان
مادر شهید «ایرج ابولی» نقل می‌کند: «از جبهه برایمان گفت. از فعالیت‌ها و کارش در آنجا. گفتم: مادرجان! اگه یک دفعه شلوغ شد تو فرار کن!خندید و گفت: برای چی فرار کنم؟ گفتم: تو که جلویی ممکنه کشته بشی. گفت: اگه من و بقیه فرار کنیم، پس کی بمونه و دفاع کنه؟»
کد خبر: ۵۶۵۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

خواهر شهید «ایرج ابولی»می‌گوید: «یک روز گفتم: تو چقدر سربازی رو دوست داری؟ اونجا که همش جنگه. خندید و گفت: رهبرم گفته بریم و جبهه‌ها رو خالی نکنیم. ما می‌ریم و افتخار هم می‌کنیم.»
کد خبر: ۵۶۵۸۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸